loading...
سایت هوادارن سلطان احساس مجید خراطها
سامان سلیمی بازدید : 18 یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
گفتگوی مفصل مجید خراطها با سایت موسیقی ما
مجید خراطها: می‌خواهم اتفاق خوبی باشم
برای مشاهده کامل مصاحبه به ادامه مطلب مراجعه کنید...



موسیقی ما - نام «مجید خراطها» با قطعات عمدتا احساسی اش سر زبان ها افتاد. قطعاتی که در برخی اوقات حتی در ریتم ترانه کار به جاهای باریک کشیده می شد و همین فضاهای تلخ و سنگین باعث شد او در یک دوره به یک باره طرفداران زیادی پیدا کند. چند سالی طول کشید تا توانست آلبومش را وارد بازار کند ولی با تمام این اوصاف، «مجید خراطها» در بازار موسیقی این روزهای پاپ، خواننده پرطرفدار است. کنسرت 13 و 14 اسفند این هنرمند باعث شد که سراغش برویم و با او گفتگویی مفصل را داشته باشیم:


* تو آن زمانی که آلبوم نداشتی و وارد مارکت رسمی موسیقی کشور نشده بودی ، انتشار آلبوم هایت در فضای مجازی باعث شد که مخاطبانی را جذب کنی. مخاطب هایت خیلی پیگیر کارهایت بودند و تا زمانی که هنوز به مارکت رسمی ورود نکرده بودی آن مخاطب ها جزو متعصب ترین مخاطبان موسیقی کشور به شمار می رفتند. یک مقدار در مورد سال هایی که آلبوم نداشتی و در فضای رسمی فعالیت نمی کردی صحبت کن. چقدر باعث شد که برای ورود به بازار رسمی موسیقی کشور انگیزه بگیری؟
آن زمانی که به صورت غیر رسمی کار می کردم خیلی در فضای ورود به مارکت رسمی نبودم. چون هنر را به عنوان یک نوازنده و خواننده و شاعر دوست داشتم. هیچ وقت هم دوست نداشتم شکل بازاری به آن بدهم و در واقع از چند شاخه به سمت جلو حرکت می کردم. نوازندگی ام را پیشرفته تر می کردم و همزمان ادبیات و شعر و تحصیلم را پیش می بردم. همه اینها باعث می شد که خیلی فکر ورود به مارکت و مسائل بعدی به سرم نزند. البته بی خبر بودن از روال مجوز هم در این مقوله بی تاثیر نبود. خودم هم خیلی در جریان نبودم که تا چه حدی طرفداران متعصب دارم تا اولین کنسرتی که برگزار کردم. حدود شش یا هفت سال پیش برای نخستین بار در نیشابور روی صحنه رفتم .

*هنوز آلبوم هم نداشتی؟
آلبوم داده بودم ولی اصلا رسمی نبود و خیلی دست به دست چرخیده بود.

* اصولا آن سالها روال آلبوم همینطور بود.
خودمان به یک مغازه می دادیم و به یکی از دوستان می گفتیم که از آنجا بخرند! قبل از اولین کنسرت فقط یک ذکر «یا ستار العیوب» و خدایا کمک کن من را روی صحنه برد. اول آهنگ «مسافر» را خواندم و بعد از آن همیشه این آهنگ را برای شروع کنسرت هایم انتخاب کردم. وقتی رفتم روی صحنه و به قسمت اوج کار رسید دیدم که همه با من می خوانند و تازه به این نتیجه رسیدم که این صحنه دوست داشتنی است. واقعا دوست داشتم که هرچه زودتر تمام شود و از صحنه خارج شوم چون این وضعیت را دوست نداشتم! سالها گیتار می زدم و زمانی که روی صحنه مشغول نوازندگی بودم احساس کردم که دستم دارد درون کاسه فرو می رود. کاملا می شد استرس را در من دید ولی همان خدایی که من را تا آنجا برد ، در ادامه هم من را همراهی کرد. آن زمان چهار پنج شب برنامه تمدید شد و ما هم اجرا کردیم.

*چه سالی بود؟
83 یا 84 بود.

*آن سالها فضای موسیقی به اندازه کافی راه افتاده بود و خواننده های زیادی در مارکت کار می کردند.
بله. آن موقع دوستان کار می کردند و من خودم را اصلا جدی نگرفته بودم تا زمانی که آن صحنه را دیدم. چند اجرای دیگر گذاشتیم و دیدم که مردم من را می شناسند و چقدر دوستم دارند. باز هم نتوانستم آن کاری که باید را انجام بدهم. اما همان جا بود که برای ادامه تصمیم گرفتم و اینکه باید به یک سری مسائل دیگر هم توجه کنم که یک سری تعهدات اجتماعی از این پس خواهم داشت. به اینکه شاید اگر من کوچکترین راه کجی را بروم خیلی ها با من می آیند.

* آدم های زیادی هم نسل تو در موسیقی غیر رسمی فعالیت می کردند و شاید آن دوره ای که آدم ها آمدند هنوز این موج موسیقی نسل جدید ایجاد نشده بود. خیلی ها چهره های غیر رسمی را بیشتر از چهره های رسمی دوست داشتند. آدم های زیادی نظیر «محسن چاوشی» ، «محسن یگانه»، «بنیامین بهادری» و «رضا صادقی» و... بودند. همه اینها مجوز گرفتند و در فاز آلبوم و کنسرت هم فعالیت کردند اما برای تو خیلی زمان زیادی سپری شد. یعنی خیلی غیر منطقی طول کشید. دلیل این پروسه رسمی شدن تو واقعا چه بود؟
نمی توانم بگویم روال مجوز خیلی من را اذیت کرد. خودم هم مقصر بودم و هیچ لزومی نمی دیدم که بخواهم رسمی تر کارم را انجام بدهم. به هرحال اجراها را داشتم و هم اجرای پلی بک می رفتم و هم کنسرت برگزار می کردم. سالن های کوچک و بزرگ و تهران و شهرستانها را هم دیده بودم. به همین دلیل فکر می کردم که کفایت می کند. خودم دیر رفتم و شرکتی هم که برای من کار می کرد خیلی توان پیگیری کارها را نداشت و من خودم پیگیر می شدم. خیلی دیرتر از یک مقدار بود و در این مساله با آرامش جلو رفتم.

*هر هنرمندی از لحظه آغاز به کار تا به اوج رسیدنش باید یک پروسه ای را طی کند. حس من این است که چند سال از بهترین سالهای کاری خودت را که در اوج محبوبیت غیررسمی بودی را کم کاری کردی و همین باعث شد که خیلی ضرر کنی. با حرف من موافق هستی؟
مدل کاری من به گونه ای است که احساس می کنم مثل خیلی ها که طرفدار یک تیم فوتبال هستند و تیمشان که می بازد به بازی های بعد امید دارند. من یک شیب ملایم رو به بالایی را انتخاب کردم و خیلی در فکر انجام دادن یک کار عجیب و غریب نبودم. سعی کردم هر روز بهتر از روز قبلی تلاش کنم و اگر کارم هم انجام نشد اشکالی ندارد. فکر نمی کنم ضرر کرده باشم زیرا آن تجربه ها را الان دارم. وقتی برای اولین بار در یک کنسرتی حضور پیدا کردم در واقع اولین اجرای من نبود و شاید پانصد اجرا قبل از آن رفته بودم. با یک انرژی بیشتری آمدم و آن سختی ها را دیده بودم و تمام این لحظات برای من شیرین تر می شد. آن چاله ها به من چاره هایی را یاد داد که الان وقتی در مواجهه با آن قرار می گیرم دیگر یک سری آدم ها را اطرافم ندارم که در سالهایی که کار رسمی نمی کردم فیلتر شدند. خیلی از صحبت ها را فهمیدم که نباید داشته باشم و خودم نیز بزرگتر شدم. احساس می کنم اگر آن موقع مجوزمی گرفتم ، اگر در یک چالش کوچک می افتادم همه چیز را به باد می دادم.

*خیلی ها اعتقاد دارند در آثار خواننده هایی که آن سالها در فضای غیر رسمی کشور کار می کردند خلوص و احساس بیشتری نسبت به کارهای رسمی شان وجود داشت. نمی خواهم بحث را صرفا در مورد تو جلو ببرم اما خیلی از چهره هایی که مثل خودت این روند را طی کردند با این صحبت مواجه بودند. چرا آثار هنرمندی که در فضای غیر رسمی کار می کند بیشتر به دل می نشیند؟ شاید تو خیلی بهتر بتوانی در این زمینه صحبت کنی.
احساس می کنم اگر واقعا یک دلیل یا فرمول داشته باشد و بتوانیم آن را دنبال کنیم همه این کار را انجام می دهند. من خودم سعی می کنم هر روز پیشرفت بیشتری داشته باشم اما می بینم خیلی ها می گویند هیچ چیز مثل اولین آهنگت نمی شود. بالای کیبورد من یک میکروفون برای چت کردن داشت و آن را رو به روی صورتم می گرفتم و می خواندم. صدایم پخته نبود و روی شعرهایم به صورت خیلی صحیح کار نمی کردم. آهنگسازی خاص انجام نمی شد و حتی برنامه ها و کیفیت مثل الان نبود.

*ولی احساس قوی تر و غلیظ تری در آنها بود.
خیلی ها می گویند کسی که مجوز می گیرد پولدار می شود و دیگر آن مشکلاتش کنار می رود. خدا را شکر شیب مشکلاتم یک مقدار قوی تر است و هرچه جلوتر می روم آن از من جلوتر می زند. مشکلات مثل رگ های عصبی دور من را کاملا می گیرد. نمی تواند دلیلش این باشد یا اینکه بگویم ناگهان در یک وضعیت جدید افتاده ام و خودم را گم کرده ام. این شکلی هم نیست زیرا سالها است که کار می کنم و خیلی شیب ملایمی داشتم و تقریبا همه چیز را دیده ام و سردی و گرمی اش را چشیده ام. اینگونه نیست که شعر یا موزیک به ارشاد برود و خراب شود. اینکه می گویم شعار نیست ولی من هرچه شعر فرستادم خیلی ساده مجوز گرفت.

*اما این تعهد به آن خلوص و پخته بودن چنگ اندازی کرده است. تعهد باعث می شود وقتی کار می کنید به جز اینکه رضایت مخاطب و بحث های احساسی مدنظر باشد به آن طرف قضیه هم فکر کنید. این دوگانگی باعث می شود که خروجی کار به هر حال آن غلظت کارهای غیررسمی را نداشته باشد. این در مورد همه آدم هایی که مجاز شده اند بیان می شود و من اعتقاد دارم که درست هم می گویند.
من می توانم اینگونه برای شما مثال بزنم که فرض کنید وقتی رانندگی می کنید و می خواهید به جایی بروید از حداکثر سرعت استفاده می کنید و گاهی اوقات فرمان را بیش از حد می چرخانید. ولی اگر پدر یا عزیزی در کنار شما نشسته باشد به این دلیل مدل رفتارها و رانندگی شما تغییر می کند. من و خیلی ها وقتی در قسمت جدیدی قرار می گیریم که اسمش مجاز بودن است یک کم محدود هم می شویم. حالا دیگر مهم نیست که آن احساس خیلی باشد یا نباشد و همزمان که دارید می خوانید آن تمرکز قبل را ندارید. به این فکر می کنید که ایرادی در آن نباشد که مورد چالش قرار بگیرند. در صورتی که آن موقع به این فکر نمی کردیم که ایرادی داشته باشد یا اصلا شعر اشکال داشته باشد. الان این را طلبید و من هم اجرا کردم. الان اینگونه نیست و مثلا سرعت آهنگسازی برای خود من به شخصه خیلی پایین آمده است. زیرا آن زمان اولین چیزی که به ذهنم می رسید را حتما می ساختم و پروسه ای به نام میکس و مستر نمی شناختم. همینطور کار که تمام می شد ، 20 دقیقه بعد روی اینترنت نبود و شاخ و برگ دادن ها یک مقدار اذیت کرد. الان در این ترک آخر و قبلی یک مقدار سعی کردم باز هم به شکل قدیمی تر برگردم.

*خیلی ها جدیدا این کار را می کنند. «محسن یگانه» جدیدا به همان فضای قبلی خودش بازگشته است. «رضا صادقی» دارد آلبوم «فقط گوش کن» را با سبک و سیاق کارهای قبلی منتشر می کند و «محسن چاوشی» هم به همین گونه است. همه دارند به آن فضایی که مردم دوست داشتند برمی گردند. ورود تجهیزات و موارد دیگر این را نشان می دهد که مردم آن خلوص و غلظت احساسی را بیشتر نسبت به تکنولوژی این روزها دوست داشتند.
شرایط اجتماعی آن موقع را هم باید در نظر بگیرید. الان چند سال است که نمی شنوید یک آهنگ مد یا شنیده شود. کم و بیش شنیده می شود ولی دیگر مثل آن موقع ها نیست که اصطلاحا بترکد. یعنی یک آهنگ می آمد و ناگهان بازار را قبضه می کرد. سر آهنگ مسافر خودم به یک اعتماد به نفسی رسیده بودم که شاید کار دستم می داد. هر جا می رفتم می شنیدم و دیگر چه بهتر از این؟ و می گفتم که من دیگر از فلانی چه کم دارم. حالا آن فلانی که بود ، «پاواراتی» و «آندره بوچلی» بودند! با خواننده هایی رقابت داشتم که زیاد با هم قابل مقایسه نبودیم اما اتفاقی روزی ده بار این آهنگ را می شنیدم. نمی دانم که دلیلش چیست ولی دلیلش مردم هم هستند. نمی شود گفت که همه ما خواننده ها کم کاری می کنیم یا بی احساس اجرا می کنیم. به هر حال موسیقی بیان احساسات ماست و فکر می کنم دلیل مانا نبودن کارهای موسیقی الکترونیک و کسانی با کامپیوتر کار می کنند این است که احساس یک نفر بوده که موفق به غلبه آن بر لوازم الکترونیکی نشده است. اما الان بدون اینکه مثال بزنم می توانم بگویم که هنوز وقتی آهنگی از پنجاه سال پیش می شنویم هیچ موقع نمی گوییم چقدر آن موقع بد کار کرده اند. زیرا آن موقع هم نوازنده های خوب می نواختند و کیفیت کم بود و الان بیشتر است. فکر می کنم یک مقدار هم برای مردم عادی شده است. چون آن سالها کار کارها می ترکید ، مردم هم تازه دیده بودند که خواننده های خودمان هم خوب کار می کنند و فقط یک سری سرود و تواشیح نیست و می شود ترانه را به صورت عامیانه و ساده هم خواند. دید مردم یک مقدار هم عوض شد.

*در عمده آثارت تو مهر و امضای خودت را داری. عمدتا ملودی های قطعاتت را هم خودت می سازی. چه اصراری است که خودت در راس خروجی پکیج یک ترک یا آلبوم باشی؟ چند دلیل می تواند داشته باشد مثلا اینکه حس خودت در کارها جاری باشد یا اینقدر در بحث ملودی سازی و نوازندگی خودت را پخته حساب می کنی که در کارها از آنها استفاده می کنی. دلیل این اتفاقات چیست؟
در جای جای دنیا این مساله اثبات شده است که وقتی گروه هایی هستند که برای یک خواننده آهنگسازی یا ترانه سرایی می کنند ، خواننده به جایی که باید می رسد. ولی خواننده روند نزولی را بعد از جدایی از آن گروه پیش می گیرد. به این دلیل که آن مدل پکیج را دوست داشتند. من وقتی دیدم پکیجی که از خودم ساخته بودم و با مهر و امضا و ژانر تراژیکی که خودم برای سنین مختلف استفاده کرده بودم مورد پسند قرار گرفت ، احساس کردم اگر بخواهم خیلی روی آن کار کنم و تغییر بدهم خراب شود. اما در واقع من از همه کسانی که دوست داشته باشند استقبال می کنم. دوستان بزرگی با من کار کرده اند و همکاری داریم. نوازنده های خوبی اطراف من هستند اما یک دلیل می تواند این باشد که زمانی که من ملودی سازی یا نوازندگی می کنم و یا در استودیو خودم می خوانم اکثرا نوازنده ها و آهنگسازها خواب هستند. یا آن موقع نمی توان آنها را دعوت کرد یا برای مشاوره آورد. ناگهان شاید ساعت چهار صبح به ذهن من می رسد که یک ملودی را بسازم و شاخ و برگ می دهم و ساعت 5 به استودیو می روم. الان می بینم خیلی لزومی ندارد که این مساله را به دست شخص دیگری بسپارم.

*موضوعیت ترانه های تو که تراژیک و غمگین و آنلایک است از کجا می آید؟ آیا تو در زندگی شخصی دچار شکست عشقی شده ای یا آدم کلا احساساتی هستی؟ آیا چنین تراژدی که در کارهایت هست سرگذشت شخصی خودت بوده است؟ این احساس از کجای شخصیت تو گرفته می شود؟
خدا به هر کسی یک توانی را می دهد و من احساس می کنم این ژانری که انتخاب کردم به انتخاب خودم نبود و مسیر برای من هموار شد. مسائل مختلف در زندگی شاید باعث شد ولی عصر مدرن الان عصر نوستالژی است. در تمام دنیا اشعار و داستانها به سمت دلتنگی ها سوق پیدا کرده است و مسائل اجتماعی هم باعث می شود. به نظر من یک هنرمند به جز اینکه اصول زیبایی شناختی را در کار رعایت می کند حتما باید به مسائل اجتماعی پیرامونی خود هم توجه داشته باشد تا تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد. می بینیم که هر کسی مشکلی برای خودش دارد و هر کسی تا زمانی که سر سفره دل دیگری بنشیند ، فکر می کند بزرگترین مشکل را خودش دارد. من احساس می کنم در آن وضعیت شاید باز کردن ذهن آن طرف یک راه خوب باشد. شاید همدردی کردن با او حس خوبی بدهد. اشعار من بیشتر همدردی با آن قشر است. من حدود صد آهنگ با صد موضوع داده ام و احساس می کنم اگر قرار باشد که همه آنها برای خودم اتفاق افتاده باشد که شدنی نیست. یک زمانی این همانی می کنم و خودم را جای آن شخصیت قصه خودم می گذارم. برای اینکه شما ببینید سوختن چه دردی است حتما لازم نیست که بسوزید. وقتی که انگشت می سوزد دیگر متوجه می شوید که اگر کل بدن بسوزد چه اتفاقی رخ می دهد. وقتی به باورش که می رسد حتی می تواند به عنوان یک خاطره از آن یاد کند زیرا در وجود آدم رخنه می کند.

*تو در بعضی از کارها مخاطبت را تا لبه پرتگاه جنون می بری. یعنی اینقدر سعی می کنی به این آدم شوک بدهی که از هزار زاویه مختلف فضاهای تلخ و عجیب جدایی و نفرت از عشق را می آوری. یک مخاطب تین ایج شاید نتواند آن فضاهای جدایی را حس کند ولی وقتی همزادپنداری می کند به فضای جنون می رسد. شاید بتواند روی او تاثیرگذاری خیلی منفی یا مثبتی داشته باشد. فضای بعضی از کارهایت آدم را نابود می کند. قبول داری فضای بعضی از کارهایت بیش از حد وارد جایی شده است که مخاطب را از شدت احساساتی شدن نابود می کند. جمله ای که در مورد فیلم «میم مثل مادر» استفاده کردند و حتی چند نفر حالشان بد شد و آمبولانس طرف را از سینما برد. هیچ وقت به این فکر نکردی که دیگر شاید مخاطب توان درک آن موضوع را نداشته باشد؟
زمانی که آن شعرها را می گفتم که البته آن روال ادامه دارد ولی یک مقدار شاید محدودتر شده است. آن موقع تین ایج بودند ولی تمام کسانی که با اشعار من یک مقدار زندگی کردند الان روی 24 یا 25 سال هستند. من باید یک سری از صحبت ها را عنوان کنم که بدانم در حد رده سنی آن مخاطب است. فکر می کنم قشنگ ترین بخش دفتر خاطرات آدم آن اتفاقات عجیب است. اگر هر روز از خواب بلند شوید و بنویسید که امروز صبحانه خوردم حتی بیست سال دیگر اگر بچه شما آن را بخواند جذابیتی ندارد. ولی اگر یک اتفاق خوب یا بد باشد توجهات را به خود جلب می کند. من فکر می کند آن اتفاق بد بیشتر رخ می دهد و چند نفری که در سینما حالشان بد شده در اصل بد نبوده است. بلکه به آن خلصه و خوبی رسیده اند که خودشان خواسته اند. ممکن است غمگین ترین آثار را بشنوید و هیچ ارتباطی با آن نگیرید مگر اینکه یک زمینه ای داشته باشید. تا دلی پاک نباشد نمی شکند و خدا گفته است که در دل های شکسته هستم. اوقاتی هم هست که همه ما خدا را فراموش می کنیم و آن زمانی است که اوضاع ما خوب است. دقیقا وقتی به یک چالش کوچک می خوریم اسم تک تک امام ها و خدا یادمان می آید. ولی آن دلی که می خواهد بشکند باید یک زمینه ای داشته باشد. من یک قسمتی را در شعرم زیاد بولد نمی کنم. نه می خواهم مساله ای را زیاد بالا ببرم تا به حد انفجار برسد و نه دوست دارم محدود کنم و دست روی اشعارم بگذارم که موردی را نگویم. من واقعا در حالت خاصی شعر می گویم یعنی شعر که می آید فقط می نویسم. الان اگر بخواهم یک خاطره را بنویسم شاید سرعت کمتری داشته باشم تا اینکه بخواهم شعر بگویم. یعنی شعر گفتن من از سرعت دستم قوی تر است. خیلی سریع تر شعر می گویم و یکی دو دقیقه زمان می برد ولی به مدت ده یا بیست روز از قبل روی آن کار شده است.

*استراتژی بلند مدت تو در مورد ژانر و نوع فعالیتت چگونه است؟ این مدل اصلا مهر و امضای «مجید خراطها» را دارد و هرجا که عاشقانه سوزناکی باشد ردی از تو و «محسن چاوشی» هست. آیا قرار است که به این رویه در طولانی مدت هم فکر کنی؟
صد در صد. از اینکه اسم موسیقی احساسی می آید شاید خیلی ها من را مثال بزنند. من از همان ابتدای کارم خیلی احساسی کار می کردم و یک موقعی بود که همه گونه صدایی را می شنیدید و در هر جایی هر نوع آهنگی شنیده می شد. ولی الان نود درصد آهنگها به شکل احساسی سوق پیدا کرده است. یعنی به آن نتیجه ای که من رسیدم خیلی ها هم رسیدند که باید احساسی تر راه را دنبال کرد. خیلی وقت ها در اشتباه می گویند سبک مجید خراطها یا سبک فلانی ولی آخرین سبک هایی که ثبت شده است به هشتاد سال پیش باز می گردد. من احساس می کنم در توانم هست و مطالعات خودم را روی این مساله زوم کرده ام که یک سبکی را ثبت کنم. البته نه این کاری که الان از من می شنوید چون این کار در سبک خاصی نیست و پاپ است و همه درها به رویش باز است. فقط آن پاپیولار بودن و مردمی بودن کار مهم است. برنامه طولانی مدت من بر این اساس است که بتوانم سازهای بیشتری را بنوازم و هم شعرهای بهتری را بگویم. ولی خودم به شخصه فکر نمی کنم بتوانم از این حالت احساسی خارج شوم.

*مبحث بعدی در مورد تعصب عجیب طرفدارهایت نسبت به تو و فعالیت های تو است. هر وقت که تک تراک منتشر می کنی یا مصاحبه می کنی یا هر فعالیت جانبی دیگری داشته باشی هجوم عجیبی از طرفدارانت هست که از تو حمایت می کنند. این استقبال حتی به کنسرتهای تو هم کشیده است. کمتر کنسرتی است که نخواهند خودشان را به استیج برسانند و تو را نگیرند. در کنسرت ها بارها دیده شده است که چقدر همزاد پنداری می کنند. کمی در مورد طرفدارانت حرف بزن.
من همیشه باید بگویم این روزهایم را مدیون همان هوادارانی هستم که در ابتدا مخاطب من بودند و کم کم با کارهای آشنا شدند و با شخصیت هنری ام ارتباط خوبی برقرار کردند. درون و بیرون من یکی است و آدمی نیستم که بخواهم چیزی را از قبل تعیین کنم و در مورد آن صحبت کنم. در مواجهه با طرفدارانم که قرار می گیرم می بینم که اینها استعداد بیشتری در کار ما دارند. اینقدر احساسی هستند و احساساتی برخورد می کنند و اینقدر بی ریا سمت من می آیند که واقعا کار من را سخت می کنند. اگر دو سانس کنسرت داشته باشم واقعا نمی توانم در یک سانس بگویم که پایین تر بخوانیم تا تمام شود و به سانس بعدی برسیم. جالب است که در کنسرت های من رنج سنی از 5 تا 95 هم هست و خیلی خوشحال کننده است که رنج سنی متفاوتی در کنسرت های من حضور دارند. ولی فارغ از کنسرت ها و آهنگ ها در هیچ زمینه ای نمی توانم بگویم بهترین هستم ولی می توانم بگویم بهترین طرفداران را دارم. این برای من بهترین هدیه است.

*به طرز عجیب و غریبی تحت تاثیر موسیقی ترکیه ای هستی. مخصوصا نوع سازبندی هایت صدای موسیقی ترکی را می دهد. این تاثیرپذیری از کجا آمده و چه دلیلی دارد؟
در ابتدا بگویم که موسیقی ما اینقدر غنی است که از زمانی که «تنبور جلوشاهی» را می زدند نه ترکیه و نه هیچ کشور دیگری کوچکترین اطلاعاتی در مورد موسیقی نداشت. ما باید این را بدانیم سبکی که الان در ترکیه به نام «آرابس» و پاپ و سنتی آنها کار می شود در واقع از موسیقی برگرفته که به آن موسیقی خجندی می گفتیم. البته پدربزرگان ما اینگونه می گفتند. خجند و سمرقند و بخارا همگی جز ایران بود ، این موسیقی را داشت. شما درست می فرمایید و علاقه شدید من از کودکی به موسیقی ترکیه و یونان زیاد بود ولی خودم سنتی ایرانی کار می کردم. من تقریبا با تمامی سازهای سنتی زندگی کرده ام و یاد داده ام و یاد گرفته ام. درس موسیقی در اطراف ترکیه خواندم و مدل آنها را یاد گرفتم و خیلی روی من تاثیر گذاشته است و فکر می کنم روی این مساله قوی هستم مورد تمرکز قرار داده ام. چه بخواهم و چه نخواهم موسیقی من به سمت آموزه های خودم کشیده می شود همانطور که قبلا به سمت موسیقی سنتی می رفت.

*قهرمان های مجید خراطها در مارکت داخلی و خارجی چه کسانی هستند؟
هیچ کس جای هیچ کس را نمی تواند بگیرد. هر کسی باید جای پای خودش را سفت کند و با پایین رفتن کسی من بالا نمی آیم. من خودم اصلا به عنوان یک هوادار همه خواننده ها را دوست دارم ولی قهرمان من خیلی بدموقع رفت. من «عدنان» را به شخصه خیلی دوست داشتم.

*خواننده ترکیه ای؟
بله. اعجوبه ای از لحاظ احساس بود. به دوستانی که دنبال احساس در موسیقی هستند توصیه می کنم کارهای ایشان را گوش کنند. حتی اگر معنی آنها را ندانند می توانند نود درصد آن را درست حدس بزنند. شاید تنها کسی در دنیا هستند که تمام کارهای خود را آنسامبل می خوانند و به استودیو هم که می روند همزمان نوازنده ها می نوازند و ایشان می خوانند.

* تا در مارکت داخلی اسم نیاوری راحت ات نمی گذارم!
اگر اسمی را بیان نمی کنم به این دلیل نیست که نخواهم کسی فکر دیگری کند ولی در واقع فکر می کنم از لحاظ صدا و هنر خیلی ها را داریم. ملودی سازهای  قدر و خواننده هایی با رنج صدای باز و استیجی و خواننده های استودیویی داریم. خواننده با احساس و بی احساس هم داریم! خدا را شکر همه مدل داریم ولی در مورد قهرمان ها می توانم به عدنان ترکیه ای و آندرا بوچلی اشاره کنم که روشن دل بودن را به انتها رسانده است. نابینا است ولی انگار خیلی چیزها را دیده که من خودم به شخصه ندیدم. آن هم جالب است که اگر کسی موسیقی اش را گوش کند می تواند شعر وی را حدس بزند با اینکه به زبان ایتالیایی خوانده است.

*ایده آل ترین و در واقع نقطه آرزوهای مجید خراطها در سالهایی که پیش رو دارد چیست؟
من می خواهم یک اتفاق خوبی باشم و شاید هم دیگر این روند را ادامه ندهم. یعنی روندی را ادامه بدهم که در آن تبحر دارم. خیلی طرح ها داشتم که در کنسرت ها عملی کنم و نمی گویم شکل مافیایی بلکه سلیقه ای بودن و عادت به روتین اجرا کردن یک سری از مسائل و ریسک نکردن خیلی ها باعث می شود که به شرکت ها خیلی ورود نکنم. من از همین جا باز هم می گویم که با هیچ شرکت موسیقی قراردادی ندارم و تنها تعهد من به مردم و کار خودم و شخصیت اجتماعی که دارم است. ولی احساس می کنم برای رسیدن به آرزوهایم یک سال وقت بخواهم اما یک سالی که همه چیز در آن دست به دست هم بدهد. امیدواریم که این اتفاق رخ بدهد و دل خوش اگر نصیب هر کس بشود می تواند بیشتر پیش برود.

*دو اتفاق در مورد تو بود که سر و صدای زیادی داشت و خیلی مورد انتقاد قرار گرفتی. یکی مستندی بود که برایت ساخته شده  و دیگری هم اظهار نظری بود مبنی بر اینکه تا زمانی که تحریم ها هستند من کنسرت برگزار نمی کنم. اصلا نمی گویم این طرز فکری که در کارهایت داری غلط است ولی یک مقدار در فضای ملتهب رسانه ای آن روزها باعث شد که هجمه های عجیبی حتی از طرف خود خواننده ها به تو وارد شود. واقعا داستان مستند و این صحبت چیست؟ آیا قرار بود «شو آف» ماجرا باشد یا نه واقعا از دلت صرفا برای هوادارانت کاری می کنی؟
یک وقتی هست که از شخصی کمکی بر می آید و کمک را انجام می دهد و پای سردی و گرمی آن می ماند. من در همان ویدئویی هم که منتشر شد گفتم از دوستانم درخواست می کنم دست به دست هم بدهیم. خیلی ها اعلام آمادگی کردند و فکر نمی کنم شعاری داده باشم. آن زمان که این صحبت را کردم خبری از برداشتن تحریم نبود. الان خدا را شکر دل مردم شادتر است و مردم دنیا ما را بیشتر می شناسند و قبول دارند. هیچ انتقادی نشنیدم و فکر نمی کنم حرف های پسندیده ای که حرف دل خیلی ها است اگر مورد انتقاد قرار بگیرد پسندیده باشد. اما اگر انتقادی را مستقیم به من بگویید می توانم برایش جواب داشته باشم. اما در واقع شعار نبود و اگر شعار بود در ویدئو خیلی واضح اعلام نمی کردم.

*آن ویدئو الان در چه مرحله ای است؟
الان هم در مرحله تولید است. دوست داریم که از اجراها و خاطرات مختلف در آن باشد و سعی می کنیم یک مقدار طول بکشد چون از هشت سال قبل تا امروز در این مجموعه وجود دارد. آن بخش هایی که دوستان برای پخش در نظر گرفتند بیشتر به همان روزها باز می گشت.

*از آلبوم جدید چه خبر؟ اصولا تمایلی به انتشار آلبوم در این موقعیتی که همه به سمت ارائه تک قطعه رفته اند داری؟
آلبوم رسمیت بیشتری دارد و سعی می کنم با تک قطعاتم آن جو طرفداران و مخاطبان را نگه دارم که خیلی منتظر نمانند. آدمی هستم که به دلایل مختلف پرکار نیستم و سعی می کنم که گلچین کنم. در پس این مسائل حواسم به آلبوم هست. یک سری اتفاقات خیلی بزرگ را برای آن آلبوم مرگی که گفتید نگه داشته ام.

*آلبوم دوم هر خواننده ای به آلبوم مرگ معروف است. یا تو می توانی جایگاهت را تثبیت کنی و رو به بالا بروی یا کل ساخته ها را ناگهان از دست بدهی.
البته اگر بگویند آلبومی داده ام که کسی نشنیده است روی من تاثیر چندانی نمی گذارد. از قبل قوی تر ظاهر می شوم زیرا خیلی پس از آلبوم مورد تشویق قرار گرفتم.

* حرفی مانده؟
در مورد این مساله که خیلی ها فکر می کنند ترانه هایی که می گویم یا صحبت هایم اتفاقی است باید بگویم که روی کارهایم فکر می کنم. تلاش می کنم و از آدم های بزرگ ایده می گیرم و از کمک خیلی ها بهره مند هستم. از جمله برادر خودم دکتر «سعید خراطها» که آسیب شناس و مدرس دانشگاه در مسائل هنری هستند. خیلی از ایده های ایشان به من کمک می کند. همچنین آموزش هایی که در خانواده و محیط پیرامونی گرفته ام همگی دست به دست هم می دهد. انسان ناپخته ای نیستم که خیلی ساده در یک چالش قرار بگیرم و نتوانم جواب بدهم. فکر نمی کنم همیشه شکسته نفسی خوب باشد و گاهی اوقات آدم باید از خودش در کاری که می کند بگوید. من در مورد کاری که می کنم علم دارم و تلاش می کنم. خیلی ها را از خودم بهتر می دانم و از آنها ایده می گیرم. خیلی ها را می بینم که اندازه من تلاش نمی کنند ولی راه را ادامه می دهم. امیدوارم این صحبتی که با هم داشتیم آن چیزی باشد که مردم دوست داشتند. نظرات سایت «موسیقی ما» را مطمئنا خواهم خواند. مخصوصا این سری که گفتید پربازدید شده است و رکورد زده است. حتما تمامی نظرات را می خوانم و احترام زیادی برای منتقدانم و خوانندگان دیگر و طرفدارهای آنها قائل هستم. از شما و مدیر برنامه هایم «اسماعیل قاسمی» تشکر می کنم. در کنسرت 13 و 14 اسفند هم منتظر طرفدارانم هستم و قول می دهم شب ویژه ای را برایشان بسازم.


...........................................................................

برای مشاهده کامل خبر روی لینک زیر کلیک کنید

www.musicema.com/node/195714
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 87
  • کل نظرات : 13
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 167
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 200
  • بازدید ماه : 397
  • بازدید سال : 2,114
  • بازدید کلی : 27,120